638*
تا که می آیی به ذهن من تبسم می کنم
با تو بودن را به آرامی تجسم می کنم
چشمهایت گفتنی ها دارد و طبعم غزل
با زبان مهر با چشمت تکلم می کنم
شعر می پاشم درون خاک حاصل خیز دل
واژه ها را سبز احساس تفاهم می کنم
گاه شعرم مثل چشمت حاوی آرامش ست
گاه با امواج گیسویت تلاطم می کنم
با تو وقتی از خیابان های دل رد می شوم
دانه ی اسپند، دود از چشم مردم می کنم

+ نوشته شده در سه شنبه ششم بهمن ۱۳۹۴ ساعت 12:32 توسط E_smaeil
|