1877*
ميگويند:
سفير انگليس در دهلي ازمسيري در حال گذر بود،
ميبيند يك جوان هندي، لگدي به گاوي ميزند؛
گاوي كه درهندوستان مقدس است!
سفير انگليس ازخودرو خود پياده شده و به سوي گاو ميدود و گاو را ميبوسد!
در اين لحظه گاو ادرار ميكند
و سفير انگليس با ادرار گاو دست و صورتش راميشويد!
بقيه مردم حاضر كه ميبينند يك غريبه اينقدر گاو را محترم ميشمارد،
در جلوى گاو ،سجده ميكنند و آن جوان را مجازات ميكنند.
همراه سفير انگليس با تعجب ميپرسد:
چرا اين كار را كرديد؟!
سفير ميگويد:
لگد اين جوان آگاه، ميرفت كه فرهنگ هندوستان را پنجاه سال جلو بياندازد،
ولي من نگذاشتم!
از کتاب "جهانی که من دیدم"
+ نوشته شده در پنجشنبه یکم مهر ۱۳۹۵ ساعت 15:34 توسط E_smaeil
|