قسمت‌سیزدهم


نم‌نم‌عشق

 

یاسر

به سمت خونه به راه افتادم،

رسیدیم به قسمت سخت ماجرا،آموزش احکام اولیه ی اسلام😁

حالا اگه طرف پسربود یه چیزی،دخخخختره...

یاسرفاتحه ات خونده است.مجبورم از مامان و یاسمن بخوام انجامش

بدن،مسلمااونابهتربلدن...

 

_خب،مهسوخانم جواب آزمایشمون خوب بوده الان میریم پیش مادرم

و یاسمن یه سری چیزها رو براتون توضیح میدن

که لازمه برای مسلمون شدن رعایتشون کنین.

ممنون میشم اگر دقت کنید

به حرفاشون که سریعتر بریم پیش یه بنده ی خدایی برای اسلام آوردن...

 

+بله،ممنون،چشم.

به در خونمون رسیدم ریموت روزدم تا دربازبشه، به سمت پارکینگ روندم..

بعداز پارک کردن ماشین پیاده شدم و..

_اینم از کلبه ی درویشیه ما،بفرمایید.خوش آمدید

ولبخندی هم چاشنیش کردم..

«اولین ضربه،اسلام دین مهربانیه»

آروم پیاده شد و پشت سرم اومد

مامان اینارو میدیدم که از در سالن خارج شدن و بالای پله ها منتظرمونده بودن..

 

مادرمو توی بغل گرفتم و دستشو بوسیدم...

عادت هرروزه ام بود...

«دومین ضربه،وبِالوالِدَینِ اِحسٰاناً»

_الهی قربون قدوبالات برم الهااام جونم.بترکه چشم حسودت.بگوایشالا

«سومین ضربه،مامذهبیاافسرده نیستیم»

بادست ب عقب هلم داد و گفت:بروعقب ببینم هرکول،لهم کردی...

مردگنده فک کرده هنوزم دوسالشه ...

بارآخرتم هست به من میگی الهام جون.


_یوهاهاها.حرص نخور قندعسلم😋😍

_بح سلام یاسمن خانم گل گلاب.میگم بوی ترشی فضاروبرداشته بودا...نگو ...

باضربه ای که توی بازوم زد آخم رفت هوا...

_چه ضرب دستی داری تو ...اه اه

 

مهسو

داشتم به صمیمیت و شوخیای یاسرو خانوادش نگاه میکردم

که با شنیدن اسمم اززبون یاسمن به خودم اومدم.

 

+بحححح عروس بعدازاین...خوش اومدی گل من...

ببخشید بس که این بشرحرف زدنذاشت اصل کاری روتحویل بگیریم..

 

بعد هم با خنده بغلم کرد و گونه ام رو بوسید.

لبخندی زدم و سلام دادم

به سمت مادرش رفتم وبغلش کردم و اونم بهم خوش آمد گفت.

 

دوس داشتنی بنظرمیرسیدن.

و برخلاف تصوراتم شوخ و شنگ و سرزنده بودن...

پس چراتوی خونه ی ما ازین خبرانبود😞

بعداز تعارفات معمول واردخونه شدیم و روی مبل ها یه گوشه نشستم.

یاسر گفت:ببخشید،میرسم خدمتتون..

و ازپله ها بالارفت...

 


غروری‌ داری‌ از جنس‌ سیاسیون‌ آمریکا


ولی‌ من‌ اهل‌ ایرانم‌ مقاوم‌ سخت‌ و‌ پا برجا


محیاموسوی

 

ادامه داستان در اپ های جدید ...