1958*
مشک را که پر آب کرد
از خوشحالی حتی حواسش نبود
دستانش را بریده اند
بعد از ریخته شدن آب هم
آنقدر ناراحت بود که باز فرصت نکرد
سراغی بگیرد از بازوانش
فقط وقتی امام حسین
آمد بالای سرش
می خواست دست به سینه
سلام دهدکه تازه فهمید دستانش نیستند سلام برعبد صالح خدا
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم مهر ۱۳۹۵ ساعت 15:4 توسط E_smaeil
|