ماه دردانه بدان ، خانه ی دل را بلدم !
بی ریا غربت ویرانه ی دل را بلدم !

من دلم سوخته در حسرت یک صحبت تو
حس این لحظه ی بیگانه ی دل را بلدم

قصه آنگونه شروع شد که نباید میشد
راه برگشتن دزدانه ی دل را بلدم

ناز من گر طلب بوسه از این لب بکنی
بوسه در خلوت رندانه ی دل را بلدم

می اگر رونق سر مستی دل را نکند
مستی باده ی میخانه ی دل را بلدم

نازنین ! گر طلب قصه و افسانه کنی
متن آن قصه و افسانه ی دل را بلدم