2103*
مرا تہ ریـــش خستہات پریشان مےڪند ...

مرا تہ ریـــش خستہات پریشان مےڪند ...

ﺑﻮﺳـہ ﻫﺎﯾﯽ ڪﻪ ﺑﺮ ﭘﯿﺸـﺎﻧﯽ ﺍﻡ
ﻣﯿﮕﺬﺍﺭے ﺍﻣـﺎ...
ﭘس ﻟـﺮﺯﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﯿـﺸﺘﺮ
ﺩﻭﺳـــﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﺯﻣـﺎﻧﯿڪﻪ ﻋــﺎﺷﻘﺎﻧـہ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ:
"ﺩﻭﺳــﺘﺖ ﺩﺍﺭم"

براى لب هايش انگار
حكم تير داشت !
كه اين گونه
زيـرِ بوسه اش
جــان دادم ...

فقط چشــم هایت را ببند و
نفس بکــش . . .
لمس نفس هایت ضربان قلبم را
به شمــاره میاندازد️
تو آرام آرام نفس بکش
من لحظـه لحظـه دیـوانه ات میشوم

دل گفت که محرم تر از این عشق کدام است؟
بوسیدم و
لب دادم و
آغوش کشیدم..
نامحرم من!
محرمی و کار تمام است..

قصـه را با صـوت زیبایت شنیدن محشــر است
مو پریشان کرده اے دستان عاشــق بسته اے
دست را در بین موهایت تنیــدن محشـــر است

عمری به شیرینی غزل خوان تو باشم ...

فریدون مشیری
من آدم نمی شوم
پس بی خودی
جای بوسه
ســـیب تعارفم نکن

رضا کاظمی
چه مطلب ظریفی برجام یادم افتاد ...

