2310*
هیچ کس جز من مبادا دست در مویت کند ...
علیرضا بدیع
▼ ادامه مطلب ▼
هیچ کس جز من مبادا دست در مویت کند ...
علیرضا بدیع
▼ ادامه مطلب ▼
من و شب محو نگاهت عسلم،وای نگو
بوی گل،عطر تنت، رقص من و تاریکی
از همان لحظه فقط مشتعلم ،وای نگو
در باد چنان زیبا بود...
گوییا داشت خدا...
خانه تکانی می کرد...
مسعود محمدپور
جان به رقص آید مرا از لغزش پیراهنش
هوشنگ ابتهاج
هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده در جانم
پرم از حس دلگیری که نامش را نمی دانم
تو اقیانوس سرشار از تلاطم های آرامی
و من دریاچه ی اشکی که دایم رو به طغیانم
بزن نی باز غوغا کن..بزن دف شور برپا کن
به هر سوزی بگریانم به هرسازی برقصانم
ببین آیینه وار از حس تصویر تو لبریزم
تو آرامی من آرامم،پریشانی پریشانم
اگر شعری نوشتم رونویسی از نگاهت بود
که این دیوانگی ها را من از چشم تو می خوانم...