1732*
خواب دیدم که تویی در بغلم، وای نگو
ادامه نوشته
من و شب محو نگاهت عسلم،وای نگو
بوی گل،عطر تنت، رقص من و تاریکی
از همان لحظه فقط مشتعلم ،وای نگو

+ نوشته شده در جمعه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۵ ساعت 17:55 توسط ~ Melina
|
1450*
چشم وا کردم و دیدم که وجودم "تو شدی"
دفتر پر غزل خاطره هایم "تو شدی"
ادامه نوشته
دفتر پر غزل خاطره هایم "تو شدی"
درسرم نیست بجز حال و هوای تو و عشق
شادم از اینکه همه حال و هوایم"تو شدی"
درد من دوری از توست،بغل وا کن تا
که بگویم به همه قرص و دوایم"تو شدی"
دورم از دین خودم....قبله ی من گم شده و
معبد و قبله ی من....ذکر دعایم "تو شدی"..
+ نوشته شده در یکشنبه ششم تیر ۱۳۹۵ ساعت 18:52 توسط ~ Melina
|
1329*
درتمناے نگاهت بےقرارم
من ظهورلحظہ هارامےشمارم
تا بیایے
خاک لایق نیست
تا بہ رویش پا گذارے
درمسیرت جان فشانم
گل بکارم تا بیایے

+ نوشته شده در دوشنبه دهم خرداد ۱۳۹۵ ساعت 0:12 توسط E_smaeil
|
1292*
من از عطرِ آهستهی هوا میفهمم
ادامه نوشته
تو
باید تازهگیها
از اینجا گذشته باشی...

سیدعلی صالحی
ادامه مطلب ▼ ▼ ▼
+ نوشته شده در شنبه یکم خرداد ۱۳۹۵ ساعت 18:23 توسط E_smaeil
|
1291*
مـانـدهام بـے تـــو چــــرا
بــاغــچـهام گـــل دارد. . . ؟!

حمیدرضا برقعے
+ نوشته شده در شنبه یکم خرداد ۱۳۹۵ ساعت 18:17 توسط E_smaeil
|
1245*
دلدار به من گفت که شرمت بادا
رخسار من اینجا و تو بر گـــل نگری؟!!

مولانا
+ نوشته شده در جمعه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت 11:1 توسط E_smaeil
|
1191*
پا برهنه تا کجا دویده ای؟
که این همه ؛
گــل شکفته است..؟

کیکاووس یاکیده
+ نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت 13:29 توسط E_smaeil
|


