1101*

توی کتابم هر چه بابا آب می داد

 

مادر نشانم عکس توی قاب می داد ...

 

609*

    با تو بودن حس ناب مادری را داشت که

 

    بار اول دیده فرزندش قدم برداشته . . .

 

 

415*

بعضی ها؛ شبیه عطر بهارنارنجی هستند
در کوچه پس کوچه های پیچ در پیچ دلت، نفس میکشی...
آنقدر عمیق؛ که عطر بودنشان را تا آخرین ثانیه ی عمرت؛ در ریه هات
ذخیره کنی...

بعضی ها؛ شبیه ماهی قرمز کوچکی هستند که
افتاده اند در تنگ بلورین روزگارت؛ جانت را با جان و دل در هوایشان؛
تازه میکنی...
بعضی ها؛...

بعضی ها؛ آرامش مطلقند؛ لبخندشان...
تلالو برق چشمانشان؛ صدای آرامشان...
اصلِ کار، تپش قلبشان...
انگار که یک دنیا آرامش را به رگ و ریشه ات تزریق میکند ...
و آنقدر عزیزند؛ آن قدر بکرند؛ که دلت نمی آید حتی یک انگشتت
هم بخورد بهشان... میترسی تمام شوند و تو بمانی و یک دنیا حسرت...

بعضی ها؛ بودنشان...
همین ساده بودنشان...
همین نفس کشیدنشان؛ یک عالمه لبخند می نشاند روی گوشه لبمان...
اصلا خدا جان؛ در خلقت بعضی ها؛ سنگ تمام گذاشته ای ...
سایه شان کم نشود از روزگارمان ...

 

366*

 

 

 

قبل ترها فقط چشم هایت را

دوست داشتم

 

 

حالا چین و چروک های

کنارشان را هم دوست دارم

 

 

 

 

 

  

  

209*

لب من عطر تو را دارد و من می ترسم
نکند مادرم از بوسه ی مان بو ببرد

                     باز هم خیره به عکست شده ام تا شاید
                     این سری چشم تو را چشم من از رو ببرد

 

44*

الــو ؛ خــدا 
از زمین تماس می گیرم 

جایی که تو خونه سر پدر مادرشون داد می زنن.. 

ولی میان پُست میذارن : 

سلطان غم مادر..!!!!! 

 

34*

به سلامتی اونایی که به پدر و مادرشون احترام میذارن

و میدونن تو خونه ای که بزرگترها

کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نمیشوند...