2318*

و عشق

اگر با حضور همین روزمرگی ها

عشق بماند ،

عشق است !

 

احمد شاملو

2254*

از تو حرف می زنم

چنان نوبرانه می شوم ،

که بهار هم

دهانش آب می افتد !!

 

احمد شاملو

▼ ادامه مطلب ▼

ادامه نوشته

1902*

كوه ها با هم اند و تنهايند

همچو ما باهمانِ تنهايان ...

 

 احمد شاملو

1661*

برای تو
برای چشم هایت ...
برای من
برای دردهایم ...
برای ما
برای این همه تنهایی
              ای کاش خدا کاری کند !

 

احمد شاملو

▼ ادامه مطلب ▼

ادامه نوشته

751*

  مرهم زخم های کهنه ام
  کنج لبان توست !
  بوسه نمی خواهم !
  چیزی بگو ...

 

احمد شاملو