1691*

ســماور قُل قُلش فریاد می زد:


که من هم جوشـشی دارم کنارت!

 

کاوه احمدزاده

545*

 خانه های قدیمی را دوست دارم :::. . . .

 

ادامه مطلب

 ▼  ▼  ▼

ادامه نوشته

462*

چشم درویش بکن موقع صحبت با من


من دلم خواسته شاید به شما زل بزنم . . . 

 

 

163*

لیوان چایی روی میز
در انتظار یک بوسه است
نه تو می آیی
و نه او گرم می ماند
چه گناهی دارد
سماوری که داغ دیده است؟!